بیست ساعت پرواز با باب کوچولو
هیچ چیز برای والدین سختتر از تجربهی اولین پرواز با نوزادشان نیست. هنگامی که صندلیها به حالت اولیه باز میگردند و نورگیر پنجره باز میشود، اولین صدایی که به گوش میرسد صدای جیغ نوزادتان است. این را وقتی فهمیدم که برای پرواز به فیجی به هر دری میزدم تا کسی را پیدا کنم که به آنجا سفر کرده باشد. «ما یک پرواز بلند مدت را با نوزادمان تجربه کردیم. نمیدانم به چه چیز فکر میکردیم!»
بعد از پروازمان با «باب» ۱۰ ماههمان از سیدنی با توقف در ونیز و برگشت از آمستردام –که هرکدام پروازی در حدود ۲۰ ساعت داشت- با یک خبر خوب و یک خبر بد بازگشتم. خبر بد اینکه تمام مدت پرواز را روی شانس سپری کردیم. اگر نوزاد داشته باشید میدانید که هیچ چیزی قابل پیشبینی نیست و اصلاً اهمیتی هم ندارد که چقدر برای مواجهه با مشکلات آمادگی داشته باشید. همه چیز ممکن است در ۵ دقیقه ویران شود. خبر خوب آنکه فهمیدم سفر با بچهها بینظیر است.
اولین اتفاق خوبی که میافتد اینست که شما صفهای طولانی فرودگاه را بدون نوبت پشت سر میگذارید و از تمامی مراحل فرودگاهی به زودی عبور میکنید. در اتاقی مینشینید که قبل از مادر شدن بعنوان اتاق استراحت مورد استفاده قرار میگرفت و بعد از مادر شدن بعنوان اتاق تعویض پوشک از آن استفاده میکردم. یکی از راههای نجات مجهز بودن به اسباب بازی، کتاب، خوردنی و بازی بود. در این حالت شما از همسفرانتان توجه زیاد و نوشیدنی دریافت میکنید و به این نتیجه میرسید که فنجان پلاستیکی باقی مانده از غذا بهترین سرگرمی نوزاد شما خواهد بود. برخلاف چیزی که ما تصور میکردیم برخورد همسفرانمان بسیار گرم و صمیمی بود. همسفران ما تجار مسنی بودند که در زمانهای قدیم سفر با کودکان خود را تجربه کرده بودند و برای ارتباط برقرار کردن با «باب» به او لبخند میزدند.
تنها برخورد بدی که در این مسیر داشتیم، در فرودگاه دوبی و در حالی بود که اجازه دادیم خانوادهای با کودک گریانشان جلوتر از ما به سمت گیت بروند. زن عصبانی بود چون احتمالاً دیر به پروازش میرسید، که طبیعتاً ناراحت کننده بود. هنگامی که برای هم دردی به زن نگاه کردم برخورد خوبی از او ندیدم و مجبور شدم با یک لبخند ساده قضیه را بیاهمیت جلوه بدهم. بعد از آن پرواز تصمیم گرفتم خودم را از نظر روانی بیشتر آمادهی پذیرش سختیهای سفر کنم و تنها به امنیت سفر و وسایل مورد نیاز کودکم فکر کنم. اگر نظر و توصیهی من را میخواهید باید بگویم: برای بدترین چیزها آماه شوید. توقعات خود را کم کنید و منتظر غیرمنتظرهها باشید و در نهایت رسیدن خود را با مینی بار اتاق هتلتان جشن بگیرید.